یگانه و یکتا یگانه و یکتا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

تمشک های مامان و بابا

یک روز بارونی زیبا برای مامانی

سلام عزیزای مامان خوبین امروز از ظهر هوا گرفته شد و کلی ابر توی آسمامون امد و شروع به باریدن کردن و تاشب ادامه داشت امروز دل مامانی هم گرفته بود مثل اسمون خدا وکلی هم گریه کردم امروز منو و بابایی کمی باهم بحث کردیم از تنهایی دیگه خسته شدم کاش می شد چشمام رو ببندم و صبح که بیدار بشم ببینم کنارم خوابیدین وای خدای مهربون یعنی میشه اون روز رو ببینم چقدر روزها دیرمی گذره هر روزش برام یک هفته می گذره وقتی شما پیش باشین دیگه احساس تنهایی نمی کنم وقتی به چشمها نازتون نگاه کنم غم دنیا رو فراموش می کنم و اون ارامشی که توی خواب دارین خیلی سخته انتظار من همه چی رو تحمل می کنم ازخدای مهربونم فقط می خوام سالم و صالح باشین راستی چندروزپیش عسلهای...
31 خرداد 1391

روز فراموش نشدنی

سلام عسلهای مامان و بابا  چندوقته این مامان تنبل می خواد براتون وبلاگ درست کنه هی امروز و فردا می کنه تا امروز تصمیم گرفتم هرجور شده شروع کنم امروز 9 خرداد ماه 1391 هست و شما درست 18 هفته و 4 روزتون بقولی 4 ماه و 19 روزتون هست چیزی نمونده که 5 ماهتون تموم بشه و برین توی 6 ماه عسلهای مامان روزی که خدا شما رو به ما داد پارسال بود بهمن ماه 90/11/28 بود که مامان فهمید خدای مهربون بهش نی نی داده ولی نمی دونستم دوتا نی نی دارم اون روز روزی فراموش نشدنی برای منو بابایی بود..... ...
15 خرداد 1391
1